پایان دردسر
سلام
امروز دکتر گفت که خدارو شکر زردی طاها کاملا رفع شده.
بعد از چهار شبانه روز که زیر مهتابی بود و شستن طاها با دوغ و عرق بالاخره زحماتمون بی جواب نموند
خدایا شکرت
بند ناف
آرزو دارم بهاران مال تو
شاخه های یاس خندان مال تو
ساده بودن های باران مال تو
آن خداوندی که دنیا را بساخت
تا ابد همراه و پشتیبان تو
پسرم روزی که به دنیا اومدی بند نافت و که سخت ما رو به هم پیوند داده بود از من جدا کردن و امروز که تو فقط 8روز داری این رشته از تو جدا شد...ابتدایی ترین مزه استقلال نوش جونت باشه...
داستان تو و زردی
امروز پنج روز است که دنیا اومدی امروز بردیمت هفت تیر برای انجام آزمایش تیرویید و شنوایی سنجی اونجا
گفتند که زردی داری و ببرینش ازمایشگاه .
جواب ازمایش رو بردیم پیش دکتر .دکتر گفت باید بستریش کنین.ولی بابات دوست نداشت بستری شی برا
همین رفت مهتابی مخصوص نوزادان که زردی دارن کرایه کرد و تو رو توش کذاشتیم.
من خیلی گریه کردم برات اخه هنوز کوچولویی و معصوم چرا باید زجر بکشی........
طاها جان
طاها جان
امروز منو مامان جون با بابات و عمه خانومت ساعت 5 صبح اومدیم بیمارستان سلمان
فارسی .من بستری شدم .ساعت 8:30منو به اطاق عمل بردند و خانم دکتر نصیری
ساعت 9تو رو به دنیا اورد.من ساعت 9:30 به هوش اومدم و اومدم به بخش و برای اولین
بارفرشته کوچولومو دیدم.دوستت دارم مامانی.
امشب رو تو بیمارستان بستری بودم شب هم یه شیخی اومد تو گوشت اذان گفت.